کوچه خاطرات 2
امیر محمد نازم دوماهه شد... عزیز دلم در این ماه دستات رو شناختی وبا اونا بازی می کردی. موهاتو می کشیدی و بعدش جیغ می زدی وگریه می کردی. سایه ها رو تشخیص می دادی وحرکت افراد را با چشای نازت دنبال می کردی ولی هنوز خیلی خوب نمی دیدی. سر وگردنت رو بالا نگه می داشتی. وقتی می خوابیدی از رو بالش سر می خوردی و تو جات می چرخیدی(180 درجه). با چشای نازت به مامان خیره می شدی و لبخند میزدی. باتعجب به لامپ های روشن نگاه می کردی. نازنینم هر روزی که می گذره بیشتر عاشقت میشم. پایان دوماهگی:...